سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]
مرگ رؤیایی شیرین و تلخ برای عاشق - گمشده در خطوط
تاریخ امروز دوشنبه 103/9/5 ساعت 9:57 صبح  RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 88060
بازدید امروز : 40


یــــاهـو
........... درباره خودم ..........
مرگ رؤیایی شیرین و تلخ برای عاشق - گمشده در خطوط
دل خسته های پنهان
وقتی بر قلبها حکومت می کنید دیگر نیازی به فرمان دادن نیست....

........... لوگوی خودم ..........
مرگ رؤیایی شیرین و تلخ برای عاشق - گمشده در خطوط .......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........

دل مجنون
طلوع عشق
یک روحانی
ایران اسلام
الهه عشق
آموزش کامپیوتر
دل کده یلدا ستایش
طلوع مهر
بیتا کامپیوتر

............. اشتراک.............
 
............. بایگانی.............
مرداد 1385
شهریور 1385
مهر 1385
آبان 1385
آذر 1385
دی 1385
تابستان 1386
زمستان 1385

............ طراح قالب...........


  • مرگ رؤیایی شیرین و تلخ برای عاشق

  • نویسنده : دل خسته های پنهان:: شنبه 85/8/6 ساعت 6:46 عصر

     

    سلام

    الان ساعت  5.45 دقیقه عصر روز شنبه 6/8/1385 که البته رو لاگ هم مشخص هست

    با دلی نا امید و شکسته اومدم خونه و خودمو با نوشتن به خریت زدم که غصه هام رو فراموش کنم

    نمیدونم چی بگم .چکار کنم.

    تو این لحظه میتونم راحت به یک چیز فکر کنم . که در این لحظه برام شیرین تر از همه چی هست

    مرگ

    ولی کاش میتونستم

    کاش میتونستم اصلآ نباشم

    خدایا تا کی؟

    اصلآ هستی ؟ میشنوی چی میگم؟

    فکر نکنم

    وقتی کسیی این همه دوسم داره و میدونم عاشقمه . اینجوری دلمو میشکنه

    آ ه ... خدایا چکار کنم؟

    مگه الان شیرین تر از عالم مرگ جای دیگه ای هم هست که بهش فکر کنم؟

    وقتی احساس میکنم دارم میرم با چشم گریون و بغض گلوم .با آرامش.تو یک سکوت غمگین

    سبک . بدون خستگی . راحت . میرم آسمون بالا تر از همه چی

    حالا دیگه احساس منگی میکنم همه چیرو آروم میشنوم با یه حالت دلنشین

    تو اون لحظه احساس میکنم فقط یک چیزو حس میکنم

    اونم به آرومی

    خورشید غروب میکنه . صدای قرآن میاد . نسیم خنکی میوزه

    شیون . زاری .صدای خوندن لا اله الا الله

    ولی یه صدایی میشنوم که خیلی برام آشناست صدای بغض آلود و گرفته

    گریه یه عاشق . کسی که نمیدونست چطور حرف دلشو بگه

    شاید میترسید 

    ولی حالا میدونست گفتنش دیر شده

    افسوس

    اه

    غم

    ولی تا کی؟

    آره . الان میتونست اون روزای منو درک کنه

    یه جورایی عذاب میکشید که چرا به قول دلش عمل نکرده

    ولی میدونست دیگه دیر شده . حالش خیلی بد بود منم تحمل دیدنشو نداشتم چشام براش پر اشک شد

    دلم براش سوخت . خواستم لباشو ببوسم بهش بگم که هنوز هم دوسش دارم

    یه هو داد زدم ولی نشنید

    اومدم اشکاشو پاک کنم دستمو بردم رو گونه هاش ولی ازش رد شد

    دیدم دارن رو جسدم خاک میریزن

    اونم از خاکش میریخت رو سرش حالا فهمیدم چی شده

    دوست داشتم اونو هم با خودم ببرم

    نفهمیدم چی شد

    تنها نبودم همه اونجا بودن . ولی احساس دل تنگی میکردم 

    ولی حالا همه میرفتن اونو هم با خودشون میبردن

    همش پشت سرشو نگاه میکرد انگار میدید دستمو برای التماس دراز کردم که پیشم بمونه

    ولی باز مثل همیشه دیگران براش تصمیم آخرو میگرفتن

    اون باید میرفت

    منم مثل همیشه تنها میموندم

    وباز غم

    غصه . بغض

    اون منو فراموش نمیکنه؟

    الان فهمیدم یه عاشق چه باشه چه بمیره همیشه میسوزه

    .

    .

    .

     

    5 دقیقه بعد 

    نمیدونم چی شد بغضم ترکید

    ولی نمیخواستم اونایی که تو هال نشستن متوجه بشن

    کمی راحت شدم

    ولی باز روز از نو روزی از نو

    چه کنم با این همه غم ؟

    تورو خدا نزار اینجوری که گفتم بشه

    میفهمی ؟

     


    نظرات شما ()

    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن